علی کرمی، خبرنگار و فعال رسانه:
مدرسه در ذهن بسیاری از ما تصویری روشن دارد؛ نیمکتهای چوبی، بوی گچ و تخته سیاه، و معلمی که با صدای آرام یا محکم، مسیر یادگیری را نشان میدهد. اما گاهی همین فضای مقدس، با یک جملهی ساده، به میدان تحقیر و مقایسه تبدیل میشود. پرسشهایی مثل «بابات چکاره است؟» یا «چرا مثل فلانی درس نمیخوانی؟» شاید برای معلم فقط یک کنجکاوی یا تذکر باشد، اما برای دانشآموز میتواند زخمی عمیق بر هویت و عزت نفس او باشد.
در روانشناسی تربیتی، بارها تأکید شده که کودکان در سنین مدرسه، بیش از هر چیز به احساس امنیت روانی نیاز دارند. امنیتی که به آنها اجازه میدهد بدون ترس از قضاوت، استعدادهایشان را کشف کنند. وقتی معلمی با پرسشهای مقایسهای یا تحقیرآمیز، دانشآموز را در برابر همکلاسیها قرار میدهد، در واقع این امنیت را از او میگیرد. کودک یاد میگیرد که ارزشش نه به تلاش و استعداد، بلکه به شغل پدر یا وضعیت اقتصادی خانواده وابسته است. این نگاه، نه تنها عدالت آموزشی را زیر سؤال میبرد، بلکه آیندهی اجتماعی کشور را هم تهدید میکند.
از منظر جامعهشناسی، مدرسه یکی از مهمترین نهادهای بازتولید فرهنگ است. اگر در این نهاد، ارزشها بر پایهی طبقه اجتماعی یا مقایسههای سطحی شکل بگیرند، جامعهای خواهیم داشت که به جای شایستگی، بر اساس ظاهر و جایگاه خانوادگی افراد قضاوت میکند. این همان چرخهای است که نابرابری را تثبیت میکند و فرصتهای برابر را از بین میبرد. پرسش «بابات چکاره است؟» در حقیقت بازتاب یک فرهنگ نادرست است؛ فرهنگی که به جای کشف استعداد فردی، به دنبال برچسبزدن و طبقهبندی است.
اما راهحل چیست؟ نخست باید بپذیریم که معلمی فقط انتقال دانش نیست؛ معلمی یعنی تربیت. معلمی که میخواهد آیندهای روشن بسازد، باید زبانش را به ابزار امید تبدیل کند، نه به سلاح مقایسه. آموزش معلمان در حوزهی مهارتهای ارتباطی و روانشناسی کودک، ضرورتی است که سالهاست در نظام آموزشی ما نادیده گرفته شده. معلم باید یاد بگیرد که پرسشهایش چگونه میتواند آیندهی یک دانشآموز را شکل دهد. پرسش درست میتواند دریچهای به استعدادها باز کند، و پرسش غلط میتواند دریچهای را برای همیشه ببندد.
از سوی دیگر، خانوادهها نیز باید نقش فعالتری در این فرآیند داشته باشند. والدین میتوانند با گفتوگو با فرزندان، به آنها یاد بدهند که ارزش انسان به شغل یا درآمد خانواده نیست، بلکه به تلاش و اخلاق اوست. اگر این پیام در خانه تقویت شود، کودک در برابر پرسشهای تحقیرآمیز مقاومتر خواهد بود. البته این به معنای بیتوجهی به اصلاح رفتار معلمان نیست؛ بلکه نشان میدهد که تربیت یک فرآیند مشترک است و مدرسه و خانواده باید در کنار هم بایستند.
مدرسه باید باغی باشد که در آن هر گل با رنگ و بوی خودش رشد کند. اگر باغبان به جای مراقبت از گلها، مدام آنها را با هم مقایسه کند، باغی پر از گلهای پژمرده خواهد داشت. معلم باغبان است؛ وظیفهاش نه مقایسه، بلکه پرورش است. پرسش «بابات چکاره است؟» مثل ریختن سم در خاک باغ است؛ سمِ مقایسهای که ریشهها را ضعیف میکند و گلها را از شکوفایی بازمیدارد.
در نهایت، باید به یاد داشته باشیم که آموزش، سرمایهگذاری بلندمدت است. هر جملهی معلم، میتواند آیندهای را بسازد یا ویران کند. اگر میخواهیم جامعهای برابر، امیدوار و خلاق داشته باشیم، باید از همین امروز زبان آموزش را اصلاح کنیم. معلمی که به جای مقایسه، به کشف استعدادها بپردازد، نه تنها دانشآموزان بهتری تربیت میکند، بلکه شهروندانی میسازد که به جای نگاه به طبقه اجتماعی، به شایستگی و اخلاق اهمیت میدهند.
مدرسه باید خانهی امید باشد. خانهای که در آن هیچ کودکی با پرسشهای تحقیرآمیز زخمی نشود، و همه فرصت داشته باشند تا استعدادهایشان را شکوفا کنند. اگر این تغییر رخ دهد، آیندهی ایران نه با شغل پدران، بلکه با تلاش فرزندان ساخته خواهد شد.
انتهای پیام/





ثبت دیدگاه