- چهارشنبه 8 دی 1400 - 23:08
- کد خبر : 5755
- پیشخوان
مادر شهیدان خالقیپور گفت: در برنامهای در وزارت کشور یکی از همراهان حاجقاسم که ما را میشناخت گفت، حاجخانم میخواهید با سردار صحبت کنید؟ گفتم نه؛ علت را پرسید که گفتم من میدانم لحظه لحظه وقت سردار ارزش دارد و ما ایشان را از دور دیدیم به سردار خبر دادند و ایشان برگشت به سالن […]
مادر شهیدان خالقیپور گفت: در برنامهای در وزارت کشور یکی از همراهان حاجقاسم که ما را میشناخت گفت، حاجخانم میخواهید با سردار صحبت کنید؟ گفتم نه؛ علت را پرسید که گفتم من میدانم لحظه لحظه وقت سردار ارزش دارد و ما ایشان را از دور دیدیم به سردار خبر دادند و ایشان برگشت به سالن و آمد و زانوهایش را زمین زد و سرش را روی زانوهای حاجآقا گذاشت و چادر من را بوسید و با اشک از ما جدا شد اما آنقدر حسرت میخورم چرا آن روز بیشتر با سردار صحبت نکردم.مادر شهیدان خالقیپور گفت: در برنامهای در وزارت کشور یکی از همراهان حاجقاسم که ما را میشناخت گفت، حاجخانم میخواهید با سردار صحبت کنید؟ گفتم نه؛ علت را پرسید که گفتم من میدانم لحظه لحظه وقت سردار ارزش دارد و ما ایشان را از دور دیدیم به سردار خبر دادند و ایشان برگشت به سالن و آمد و زانوهایش را زمین زد و سرش را روی زانوهای حاجآقا گذاشت و چادر من را بوسید و با اشک از ما جدا شد اما آنقدر حسرت میخورم چرا آن روز بیشتر با سردار صحبت نکردم.
نظرات